باده خوریم ز اول شب تا دم صباح


مستی کنیم چون شتران علم جناح

زاهد که دل به شاهد دنیا دهد کجا


در خانقه بماند و در خلوت و صلاح

با دوست بایدم که چو بی دوست هیچ نیست


آسایشی ز زندگی و راحتی ز راح

گویند می مخور که حرام است بل که خوک


بر مستحق به وقت ضرورت بود مباح

ما آب خوریم و تو خون می خوری به جهل


عین عقوبت است و گمان می بری فلاح

عهد وفا ز مردم نا کس طمع مدار


هرگز تو بوی مشک شنیدی ز مستراح

قلاش خوان مرا نه نزاری و لایق است


این نام عاشقانه که خود کردم اصطلاح